محل تبلیغات شما

سوره محمد



با نام او


محمد !
نام بسیار زیبا و خوش آوایی ست !
من ازین اسم خیلی راضیم !
اسم شخصیت اصلی این کتاب
یعنی
" مردی در تبعید ابدی "
هم محمد هست!
محمد قوامی شیرازی! معروف به ملاصدرا!
صدرالمتالهین !

نه اینکه شبیه به اون باشم
اما احساس می کنم بچه محل همیم !
از یه آب و گل !

در ادامه بخش هایی از کتاب رو میارم
که بوی زندگی من ، حالات من رو میده.

ادامه مطلب.



با نام او

آره جان ! بعضی وقتا آدم باید حرف بزنه !
آره جان ! بعضی وقتا باید حرف بزنی که اتفاقا دیگران بشنون !

اونی که تویه مطلب قبل گفتم یه چیز دیگست 
مال یه وقت دیگست ، یه شرایط دیگه ! 


اصن یه وقتایی اگه حرف نزنی ، مدیون میشی به خودت !
دیشب گفتم بعضی وقتا گفتن حرفات باعث میشه که 
"حرفها حیف و میل بشن " اما گاهی اوقات حرف نزدن ها
باعث میشه "خودت حیف و میل و تباه شی "


ادامه مطلب .




با نام او


آره جان ! همیشه که آدم نباید حرف بزنه !
آره جان ! همیشه که آدم نباید حرف بزنه و دیگران بشنون!
آره جان ! گاهی باید حرف بزنی که کسی نشنوه!
کلمات معانی رو همیشه درست منتقل نمی کنند.
باعث سو تفاهم ها میشن.
درست قضاوت نمیشی ! اونطوری که باید و شاید !
اونطوری که باید عطش درون رو خاموش نمی کنند.
اصن گاهی حرف میزنی برا آروم شدن ! اما تهش تلاطم بیشتری 
نصیبت خواهد شد .


ادامه مطلب .



با نام او 


این یه قانون نوشته شده هست که
موجودات و اشیاء عالم 
برای انسان می تونن بعنوان معلم باشند
منتهی باید به دقت بهشون نگه کرد
بعضی وقتا واضح و روشن هست و بعضی اوقات
نیاز به فکر بیشتری داره
از اول کار که اون "کلاغ" معلم قابیل شده 
و همین الان هم اگر به خوبی نگاه کنی
بی نهایت چیز برای یاد گرفتن هست


 ادامه ی مطلب.



با نام او

تقریبا یه کیلومتر قبل از خونه ی ما، واحد فنی دانشگاه آزاد واقع شده 
که البته الآن دیگه علوم انسانی رو هم پوشش میده.
داشتم در این هوای بارانی از رانندگی لذت می بردم 
و از روبروی دانشگاه میگذشتم
که صحنه ی خیلی خوشگل و دلنشین دیدم .
اصن خیلی خوب بود ! 

دیدم یه آقا و یه خانم دارن از خیابون رد میشن و میخوان برن وارد دانشگاه شن
و دو موجود کوچولوی فسقلی 40،50 سانتی هم باهاشون هستن.
هرکدوم از پدرومادر دستِ یکی از بچه هارو گرفتن دارن میرن اون سمت خیابون .

ادامه مطلب .


با نام او


با نام او
با نام او که آتش میزند، می سوزاند، می سازد،
گناه را دیده است، بخشش و لطف را فرو می فرستد، تو را دعوت میکند،
 و می پذیرد و محروم نمی کند .
او که بغض را در سینه ات حبس میکند، تا مرز جان دادن پیش می برد
 و با گریه آتش دلت را خاموش و سرد می کند.


ادامه مطلب.


با نام او


امروز به صورت اتفاقی از شبکه ی تماشا، سریال مردان آنجلس رو می دیدم.

یه دیالوگ خیــــــــلی قشنگی بین یک زن و مرد برقرار شد.


دلم خواست به عنوان یک #عاشقانه_مذهبی بنویسم .


زن : میخواهم با تو باشم .

مرد : همه ی ما با خداییم، با او که باشی، با منی !


ادامه مطلب .


با نام او



 یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِكْفِیانى
فَاِنَّكُما كافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ

(بخشی از دعای کوتاه و خواندنی " الهی عَظُمَ البلاء" )


عید مبعث رسول اکرم، حضرت محمد مصطفی 
صل الله علیه و آله و سلم
برا همتون مبارک باشه الهی.


ادامه مطلب.



با نام او



آدم یعنی مجموعه ای از تمایلات! و اون کاری که انسان باید انجام بده، 
انتخاب میون این تمایلات هست. شناخت این تمایلات و تصمیم گیری بر اساس اونها.
یکی از چیزهایی که انسان رو میسازه "عمل" هر فردی هست، بسیاری از اعمال هم بر اساس
تمایلات انجام میشن. پس تمایلات ما، و انتخاب میان تمایلات، سازنده ی ما هستند.
در من هم بعنوان یک انسان تمایلات مختلفی هست.
یکی از "اعمالی" که باید انجام بدم، انتخاب یک دختر بعنوان شریک زندگی هست!
اما این "عمل" بر اساس کدوم " تمایل" ؟
(  به به ! چه حرفی زدم! خودم کیف کردم )  


ادامه مطلب .




با نام او


حول حالنا الی احسن الحال

به بسم الله الرحمن الرحیم است
دلی با دل صمیم است و حمیم است
***
دل را با دلی پیوسته بینی
دلی را با دلی بگسسته بینی

دلم را با دل تو آشنا کرد
نه تو کردی، نه من کردم، خدا کرد

دل از دوران نزدیکش ببالد
ز نزدیکانِ دور خود بنالد



ادامه مطلب .



با نام او



اولا فردا میلاد حضرت آقاجان، امیر المومنین هست.مبارک باشه برا همتون الهی.

روز مرد و پدر هم که هست!

هععععییی ! نه بابا شدیم ! نه مردِ هیچ خانمی شدیم!

یکی هم نیست بهمون تبریک بگه !


خلاصه اینکه خیلی مبارک باشه!

(خوش بحال اونایی که میرن اعتکاف)


ادامه مطلب.





با نام او

اولین شب 97.

(( بیخیال، عزیزم. تو تویه چه قرنی داری زندگی می کنی؟ فقط اینو تویه مخت فرو کن، 
زن ها با مردهایی که عاشقشون هستند،
ازدواج نمی کنند.وقتی همه ی راه های دیگه بسته شده باشه، مردی رو انتخاب می کنند که 
می تونه پدر خوب و همسر قابل اعتمادی باشه.
عشق فقط یه حس شیرینه که مثل برق میاد و مثل باد میره . ))


این بخشی از ابتدای کتاب " ملت عشق" نوشته ی الیف شافاک هست
نمیخوام بگم رد می کنم یا قبول این حرفو.
این کتاب مربوط به واقعه ی آشنایی شمس تبریزی و مولانا هست
و به صورت موازی قصه ی زنی در امریکا رو روایت می کنه
البته نویسنده از دیدگاه خودش واقعه ی آشنایی شمس و مولانا رو روایت کرده
مدتیه که دارم این کتابو میخونم، جالبه ! هنوزم تمومش نکردم.


تشریف بیارید ادامه ی مطلب ببینم از پریشون گفتن های من چیزی در میاد ؟
در واقع  من میخوام یخورده با همسر آیندم حرف بزنم، حوصله ندارید نخونید اصن 



با نام او

خوشحالی یعنی میخوای بخوابی، ولی اون نمیذاره !
دیوونه کردی منو که با اون صدات ! 
لطفا راحتم نذار ! همینجوری ادامه بده !  
(به قول یکی از دوستام که در این مواقع میگه ) :)))

معمولا قبل از 12 میخوابیدما ! (  اکثر مطالب وبلاگ مالِ 12 به بعد شبه ها :|   )

حالا امشب اگر گذاشت ما بخوابیم !

هرچند نمی تونی ببینیش، ولی این صداش که هی تکرار میشه تویه ذهنت 
مگه میذاره بخوابی ؟ خب ساعت 1:24 دقیقست !
فردا پاشیم کار داریم خب ! حالا اگه گذاشت ! 


ادامه ی مطلب .

با نام او


آدم اگر زیر نور ماه تویه تاریکی راه بره !
آدم اگر خیره خیره به " زهره " نگاه کنه
و اون آدم اگر یکی باشه مثه من
یه سری فکر و خیال میاد تویه ذهنش!
فکر می کنه داره با یکی حرف میزنه ! 
همینطوری فکر کردم دارم با همسر آیندم حرف میزنم!
(این همسر آینده وجود خارجی نداره فعلا)
برای وقتی که میاد و  میخونه!
فکر کردم این مطلبو بنویسم که یادآوری بشه برای ایشون.
همین طوری که قدم می زنم، همینطوری پشت سرهم کلمات به ذهنم میاد و بر زبون جاری میشن
اصن باید یکی باشه اونا رو همون لحظه بنویسه
چون بعدش یادم میره
حکایتم شده مثه این شعرایی که همینطوری پشت هم شعر میگفتن
و یکی تند تند می نوشت!


ادامه مطلب.







با نام او



 یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِكْفِیانى
فَاِنَّكُما كافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ

(بخشی از دعای کوتاه و خواندنی " الهی عَظُمَ البلاء" )


عید مبعث رسول اکرم، حضرت محمد مصطفی 
صل الله علیه و آله و سلم
برا همتون مبارک باشه الهی.


ادامه مطلب.



با نام او


تو مسیر ازدواج و به هم رسیدن دو نفر می تونه خیلی "دردسرهای عظیمی " پیش بیاد! 
فک کنم یه وقتایی نا امید میشن از کنار هم بودن
یه وقتایی کاملا امیدوارم میشن و غوغایی تویه دلشون به پا میشه که انگار 
هیـــــچ آرزوی دیگه توو دنیا نیست که انقدر ارزش رسیدن داشته باشه

امشب سر شام داشتیم از شبکه ی تماشا سریال " دردسرهای عظیم " رو می دیدیم

و کلی مشکلاتی که آقا " لطیف " و " بهار " خانم دارن تحمل می کنن و براشون پیش میاد
تا اینکه کنار هم دیگه آرام بگیرن 
و به نظرم عشق که به آروم گرفتن کنار هم منتهی شه به یک تعبیری خیلی شاید مطلوب نباشه
یعنی در واقع بهتره که کنار هم قرار گرفتن دو تا دریا، شروع دوره ی جدیدی از تلاطم ها و بی قراری ها باشه
دریا و اقیانوس متلاطم باشیم ، اما به هم که رسیدیم نباید به س دچار شیم
بلکه رسیدن دو دریا به هم، باید به تلاطم اونها اضافه کنه و فقط بهش جهت بده
یاد یه آیه افتادم از قرآن که در انتها میگم براتون
و .

اما اصل مطلب 

در ادامه ی مطلب .


با نام او



می دونم که پس فردا صبح آزمون ارشد دارم
ولی خب این که دلیل نمیشه یه حس خیلی خوشگل رو ننویسم 
دلیل نمیشه ننویسم از اونی که وقتی تقریبا 5 سالم بود 
مادرم رو کلافه کرده بودم ازینکه هی می پرسیدم 
آجی کی میاد ؟ 
ایشون هم می گفتن صبر کن اسفند ماه ! :)

اسفند شد یه دختر خانم فرشته طور وارد زندگیمون شد 
این رو به اون رو کرد همه چیو !


ادامه مطلب .



با نام او


شاید اون مطلبی که در مورد مادرجانم میخوام بنویسم
به صورت چندتا مطلب نوشتم. این فعلا اولین مورد

اینارو برای تعریف کردن از خودم یا مادرم نمی نویسم 
اونایی که میشناسن منو که خب میشناسن
اونا هم که نمیشناسن منو که خب نمیشناسن
در هر دو حالت خیلی تاثیری نداره به حالم

اما شاید برای همسر آیندم مفید باشه که بدونه 
ریشه های دختر و پسری که قراره به دنیا بیاره کیا هستن؟
بدونه این دسته گل ( یعنی من :))))) ) ریشه هاش کجان و کیان ؟
بدونه به کی رفته این آقا پسر !!! 
بلکه مادر رو دیدی و پسر رو بردی ! به پسر "بله" گفتی ! :)

ادامه مطلب .





با نام او



یکی از مسائلی که خانم ها باهاشون روبرو هستن
و اکثرا باهاش خیلی راحت نیستن 
مسئله ی آشپزی هست
آخه بعضیاشون میگن آشپزی یه کار خسته کننده و وقت گیره
بعدش همه میان نتیجه ی ساعت ها زحمتت رو در عرض
چند دقیقه می خورن و تمـــــام

اما می خوام نگاهم نسبت به این مسئله رو یکمی توضیح بدم
و بگم اگر این نگاه رو داشته باشه کسی 
و اون رو به نوعی ظلمی در حق خانمها بدونه
خب به آقایون بیشتر ظلم میشه یه جورایی


حالا بفرمایید ادامه مطلب.







با نام او


مدتی پیش داشتم فکر می کردم همسر آیندم باید طوری رفتار کنند که
"مادرم" فکر نکنند که شما اومدی و پسرش رو از چنگش در آوردی .
برعکس، باید اگر یه وقتی من دچار غفلت شدم، بهم یادآوری کنید که 
محبت کنم به مادرم حتی مثل سابق و بیشتر از اون 
 

ادامه مطلب .

با نام او


لحظات قشنگ تویه زندگیم زیاد داشتم
اما به نظرم یکی از قشنگ ترین لحظات زندگی ما 
لحظاتی که با هم دیگه هستیم
لحظاتی که حمایت فرد یا افرادی رو حس می کنیم
وقتی حس می کنیم که یکی رو دوس داریم
یکی هست که خیلی دوسمون داره 
یکی که می تونیم کلی روش حساب کنیم
نیست   :|
بلکه یکی از بهترین لحظات زندگی اونجایی هست که .


ادامه مطلب .





با نام او


شاید یه بخشی اضافه کردم به موضوعات وبلاگ به نام " دیالوگــــ"

دیالوگ های خیالی با یک فرد خیالی 

ساعت 1 شب آدم وضو بگیره و بره  تویه باغ و قدم بزنه 

جایی که بعضیا شاید بترسن با اون تاریکی 

و از بین تیکه های ابرها دنبال ستاره ها بگرده

به ستاره پرنور ها نگاه کنه 

و یهو ببینه یه شهاب رد شده و حسرت بخوره چرا دقیقا اون قسمت آسمون رو نگاه نمیکرد.

ممکنه با اون فرد خیالی، یه سری دیالوگ هم برقرار کنه 


ادامه مطلب .


با نام او


قبلا هم گفتم که ایده ی نوشتن ها تویه وضعیت های مختلفی به ذهنم میرسه
یکی ازین موقعیت ها، چند ماه پیش بود که داشتم برمیگشتم خونه از دانشگاه
و تویه ماشین یه نوحه می خوند!
یه بیت ازین نوحه برام شد موضوعی برای نوشتن

البته تویه اینستاگرام یه متنی نوشتم در موردش خیلی کوتاه البته .

عقل می رباید و دل می راند !

" فصل مشترک عقل و دل می تونه جدایی نباشه "


ادامه مطلب .

با نام او


عجیب ولی واقعی!

گاهی احساس می کنی قلبت مهمان عزیزی داره
مهمانی که به طور کلی تورو از هر چیزی منصرف می کنه
از هر چیزی حواست رو پرت می کنه
مهمانی که تمام قلبت رو تسخیر میکنه
و اونقدر غیور هست که طاقت دیدن هیچ ماسوایی رو در قلبت نداره
چه مهمان دلپذیری
چه مهمان غیوری و چه غیرت دوست داشتنی ای


با نام او


اینم دومین مطلب از موضوع 
" مکالمه ی خیالی " با یک فرد خیالی.

چند شب پیش برای این فرد خیالی یک اسم انتخاب کردم
یه اسم که یه یک "نماد" هست
وقتی این اسم رو میارم تویه متن هام
به شخص خاصی اشاره ندارم
به یک "شخصیت" اشاره دارم.
چون این اسم ، یک شخصیت رو معرفی میکنه
یکی تیپ شخصیتی رو معرفی میکنه
خبر از یک " هویت " میده، هویتی که در این وبلاگ ترسیم شده.
بنابراین سعی کنید وقتی این اسم رو می شنوید
طوری بهش توجه کنید که معنا و مفهوم اون در ذهنتون بیاد
نه اینکه صرفا اسم یه دختر رو تداعی کنه براتون.
و چه روز خوبیه برای این مطلب
آخه تولد امام رضا علیه السلام هست.
اون نماد برای مطالب این وبلاگ و اون اسم
" معصومه " هست !
من خودم با بردن این نام، صرفا یک دختر یا خانم رو تصور نمی کنم
بلکه دارم به ابعاد شخصیتی او فکر می کنم
وقتی میگم "معصومه" دارم  یه وجود متدین و الهی رو می بینم
نه یه کالبد انسانی با جنسیت مونث !
(       وای چه حرفی :)       )
ادامه مطلب .





با نام او


امشب رویه ایوون نشسته بودم‌ و کلی چراغای دور دست رو می دیدم
دیدن چراغ های رنگی از دور رو خیلی دوس دارم!
سفید و زرد و نارنجی و قرمز و و آبی و . 
وقتی با چشمات بازی می کنی و نور چراغ ها تار میشن هم خیلی قشنگه 
:)

یه سری تصورات اومد به ذهنم
حس کردم‌ تو دوران عقد و قبل از عروسی 
خونه ی پدریتون نشستم 
و شما دارید با یکی صحبت می کنید

 ادامه مطلب .



با نام او


دوتا کیف دارم برای دانشگام . یکیش رو بیشتر استفاده می کنم
و یکیش رو کمتر ! چون کمتر توش وسایل جا میشه.
همین الان داشتم جیب های این کیفی که کمتر ازش استفاده می کنم رو خالی  می کردم از خودکار و مداد و .
چون امروز رفته بودم دانشگاه و همراهم بود .
الان قبل از شروع درس خوندن گفتم این مطلب رو بنویسم


ادامه مطلب .


با نام او



خیلی جالبه !
دیشب توو قسمتی از متن رق منشور
نوشتم که اون دوتا گروه تمایل میخوان بهم حکومت کنند
دو تا گروهی که باهم متضادند و متناقض
و هرکدوم میخوان منو داشته باشن
ولی نهایتا باید یکیشون رو انتخاب کنم


و امروز متنی رو در کتاب دیدم که برام جالب و قشنگ بود


ادامه مطلب .



با نام او


بازنشر مطلب زیبا و قشنگی که سال قبل
به مناسبت روز تولدم نوشتم 
شاید امسال چیزی ننویسم
و تا بحال هم ایده ای براش ندارم.

اما مطلب خوب و قشنگی نوشتم سال قبل
که مطالعه ش خالی از لطف نیست

ادامه مطلب .




با نام او


به وقت ظهر دوم خرداد
به موقعیت پارک ساعی تهران

مثلا همین حدودا

الان ساعت 12:17 دقیقس

هوا هم مثل امروز خوب و نسبتا گرم
فضای قشنگی داشت پارک ساعی
حیف شد که اینهمه تویه مسیرم بود
اما فقط یه بار رفتم اونجا
دوس دارم بازهم برم اونجا
و از فضای دلپذیرش استفاده کنم
و دلمم برای کاخ گلستان تنگ شده
آخ چه گلای  سرخ و صورتی و سفید قشنگی داشت
اون حوض و فواره هاش
وای اون پروانه های دفعه ی آخر
:)

ادامه مطلب.


سلام


می تونید ازین لینک
انتقادها و پیشنهاداتتون
در مورد وبلاگ و مطالبش و نویسندش
رو برام ارسال کنید.

و همچنین اگر موضوع یا ایده ای مد نظرتون هست
از تجربه های زندگی
یا مطالبی که درس گرفتید از دنیا و هستی
یا اتفاقات تامل بر انگیز زندگیتون
می تونید باهام در میون بگذارید
تا پروبالش بدم و مطلبی در موردش بنویسم

از نظرات موافق یا مخالفتون استفاده خواهم کرد


این مطلب، مطلب ثابت وبلاگ هست
مطالب جدید احتمالی، همیشه پایین تر از این مطلب هستند.



با نام او



واقعا گاهی وقتا کلمات قدرتِ انتقال یه مفهوم رو ندارن
فقط میشه با بیان اونها دست و پا زد برای انتقال مطالب

حقیقت ها یه چیز پنهانن
که تو با کلمه ها و عبارت ها فقط می تونی جون بکنی 
برای اینکه ظاهرشون کنی

ادامه مطلب.


با من غریبگی نکن

با من که درگیر توام

چشماتو از من بر ندار

من مات تصویر توام


تو همین جایی همیشه

با تو شب شکل یه رویاست


تو همین جایی و هر روز

من به تنهایی دچارم

منو نزدیک خودم کن

تا تو رو یادم بیارم


با خیال تو هنوزم

مثل هر روز و همیشه

هر شب حافظه ی من

پر تصویر تو می شه



با نام او

همایون شجریان
آخرین شعاع آفتاب زمستانی

"
دیگر چه فرقی می‌کند
در خانِ یک یا خان هفت
از عشق می‌ترسید و گفت
از عشق می ترسی و رفت

سوزاندن است و سوختن
پایانشان اما یکیست
نفتی بر آتش ریختن
یا آتشی بر روی نفت

 "

"مثل زنجیریم. "


در ادامه ی مطلب
ادامه ی مطالب نادرابراهیمی






If death is . and the patient suffering, some consider it ethical  to
discontinue all means of life

پاسخ درست برای جای خالی هم اینه
imminent


اگر‌مرگ‌ قریب الوقوع باشد و بیمار در حال زجر کشیدن
برخی این کار را اخلاقی می دانند که به زندگی بیمار پایان ببخشند.





هر لحظه حالم بدتره 
توو این روزا 
امروز اگه اینه، ای وای از فردا

دلگیرم از تموم دنیا 
فقط بیا 
بیا که زندگیمو
 این دوری سوزوند
چه خاطراتی 
از تو پیش من جا موند 
قصه غمگینمو جز تو
 کسی نخوند

بی هم میمیریم شبیه زنجیریم
 یه لحظه دور از هم آروم نمیگیریم

بارون 
دیوونگی داره 
عاشق که بی عشقش
 طاقت نمیاره

تو بی منو
 من بی تو 
چی مونده از ما 

بیا یه مرهمی بذار رو این دردا

نیستی و من 
دل توو دلم نیست
 فقط بیا

غرورمو هیچی به جز
 اشکت نشد
 بهم بگو چی آخه
 چشماتو ترسوند
بی تو
 واسه نفس کشیدن
 هوا نموند

بی هم میمیریم 
شبیه زنجیریم
 یه لحظه دور از هم 
آروم نمیگیریم

بارون
 دیوونگی داره 
عاشق که بی عشقش 
طاقت نمیاره


#دلم_تنگه




آه ، ای ناشناس ناهمرنگ 
 بازگو ، خفته در نگاه تو چیست ؟

 چیست این اشتیاق سرکش و گنگ 
 در پس دیدهٔ سیاه تو چیست ؟

 چیست این ؟ شعله یی ست گرمی بخش
چیست این ؟ آتشی ست جان افروز

چیست این ، اختری ست عالمتاب 
چیست این ؟‌ اخگری ست محنت سوز 

بر لبان درشت وحشی ی تو 
 گرچه نقشی ز خنده پیدا نیست 

 لیک در دیدهٔ تو لبخندی ست 
 که چو او ، هیچ خنده زیبا نیست 

شوق دارد ،‌ چو خواهش عاشق 
از لب یار شوخ دلبندش

 شور دارد ، چو بوسهٔ مادر 
به رخ نازدانه فرزندش

آه ، ای ناشناس ناهمرنگ 
نگهی سخت ‌آشنا داری

دل ما با هم است پیوسته 
گرچه منزل زما جدا داری

آه ، ای ناشناس !‌ می دانم 
که زبان مرا نمی دانی

لیک چون من که خواندم از نگهت 
از رخم نقش مهر می خوانی


بیت آخر کم زیباست ؟؟؟
:)
 






پیمان


نه ایوان آرزو دارم، نه می‌ترسم ز زندانی
پیام زندگی گویم ز انسانی به انسانی

چو منصور ار سخن گویم، به دارم می‌کشند این‌جا
ز بینایان نمی‌یابم یکی چشم سخن‌دانی

مرا آزردگیِّ دیگران آزرده می‌سازد
به قلب من خَلَد خاری که گیرد جا به دامانی

ز من پرسید رنج ناتوانان را، که می‌داند
زبان آرزوهای پریشان را پریشانی

سموم نامرادی نخل امیّدت نسوزاند
رسانی گر دلا جان حزینی را به جانانی

سر شوریده‌ای دارم که قربان وطن سازم
رفیقان! بسته‌ام با زندگانی طرفه‌پیمانی

نبرد زندگانی مسلک و ایثار می‌خواهد
نبرد گردنی بارق» دم تیغ هوس‌رانی



 


کاربران و همراهان قدیمی و جدید میهن بلاگ، سلام

از اینکه مجبور هستیم به زودی از شما خداحافظی کنیم متاسفیم.

درآمد ناچیز سایت و در نتیجه ضرر ده بودن آن، هزینه های بالای سرورها، هزینه بالای پشتیبانی و نظارت برسایت، دشواری نظارت بر محتوا و نظرات سایت ، قدیمی شدن نرم افزار سایت و عدم توجیه سرمایه گزاری مجدد برای خرید سرورهای تازه و تولید نرم افزار جدید ما را مجبور به اخذ این تصمیم کرد.

از کاربران محترم خواهشمندیم تا تاریخ ١٥ آذرماه درصورت علاقه از محتوای خود پشتیبان و یا کپی بردارند. در تاریخ ١٥ آذر سرورهای سایت خاموش خواهند شد.

از همراهی شما در سالهای طولانی زندگی سایت میهن بلاگ متشکریم و امیدواریم سایر سرویس های ایرانی پاسخگوی نیاز کاربران عزیز ما باشند.




عشقی بتازه باز گریبان گرفته است
آه این چه آتش است که در جان گرفته است
ایدل ز اضطراب زمانی فرو نشین
دستم بزور دامن جانان گرفته است
آن لعل آبدار ز تسخیر کائنات
خاصیت نگین سلیمان گرفته است
از هر طرف که میشنوم بانگ غرقه است
دریای عشق بین که چه طوفان گرفته است
دارد سر خرابی عٰالم به گریه باز
این دل که، همچو شام غریبان گرفته است
آه و فغان شیونیانم بلند شد
گویا طبیب دست ز درمان گرفته است
نیلی قبا و طره پریشان و سینه چاک
آئین ماتمم به چه سامان گرفته است
صوفی بیا که کعبهٔ مقصود در دلست
حاجی به هرزه راه بیابان گرفته است
یا رب کجا رویم که در زیر آسمٰان
هر جا که میرویم چو زندان گرفته است
نتوان گشودنش به نسیم ریاض جلد
آندل که در فراق عزیزان گرفته است
کافر چنین مبٰاد ندانم رضی تو را
دود دل کدام مسلمان گرفته است


برا پروژه درسی بیدارم 
2:30
و طبق معمول
وسط درس و مشق
هوس شعر و موسیقی میکنم
:)

 



تمام عمـر بسـر بـردم آرمـیــدن را 
چـو کـرم پـیله,قفـس بافتم پریدن را 
حیات گفتمش_آوخ جوانه سوزم کرد! 
درآتـش نفـس آسمـان,دمـیـدن را 
به باغ خلقت آدم چو سیب حوّایـی, 
چـه انتظار کشیـدم-به تو رسیـدن را 
به غنچه دهنت دست برد حسرت وحیف 
شمیـم شرم تو رخصت نداد چیـدن را 
بـه جرم آینه بودن-ستاره ی چشمـت 
نداده اسـت بـه مـن,بخت آرمیـدن را 
سپـیده وار شکیبم شمرده دم زدن است 
بـه پرسه گاه تنت,یک نفس کشیـدن را 
تویی که میگذری,کوچه دیدنی شده است 
هــزار پنجـره ام لحـظه های دیـدن را 
پلـنگ دشت تـوام گوشه ای نخواهد داد 
بـه بـره هـای خیـال کسـی چـریدن را
 


آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

fersprofasse وبلاگی که شبیه آن بهشت گم شده است کتابخانه عمومی شهدای معصومیه کابین آتنا اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ 14 السلام علیک یا ام ابیهاوام امامت خرید فروش قیمت پد اتو Iron Express خانگی چیست چیه از کجا بخرم lanpobohu giwarsrolu snowalesin ღ☆ஜ ما و جغرافیا در دهکده جهانی ஜ☆ღ